نگاهی متفاوت به شیطان از منظر قران و روایات

شیطان موجودی نام اشنا اما مبهم .! موجودی که علارقم معروفیت حضورش کمتر حس میشود سعی داریم نمود شیطان در زندگی را بیشتر شناسایی کنیم

نگاهی متفاوت به شیطان از منظر قران و روایات

شیطان موجودی نام اشنا اما مبهم .! موجودی که علارقم معروفیت حضورش کمتر حس میشود سعی داریم نمود شیطان در زندگی را بیشتر شناسایی کنیم

کمتر کسی را میتوان در سرتاسر جهان پیدا کرد که از شیطان استقبال کند و با اختیار خودش از او پیروی کند اما در عمل کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که در راه شیطان نباشد یا لااقل سابقه ی این گرفتاری را نداشته باشد.تشخیص مواردی که تحت تاثیر شیطان هستیم و تحلیلی صحیح از نحوه ی فعالیت شیطان و چگونگی اثر پذیری انسان از شیطان موضوع بحث این وبسایت است

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۱۶ اسفند ۰۱، ۲۱:۵۵ - حامد جلالی مقدم
    مفیدبود

یکی از دلایل حمله ی جنیان غم و غصه میباشد

يكشنبه, ۲۹ آبان ۱۴۰۱، ۰۲:۰۵ ب.ظ

شکر گذاری و مزاحمت جن

شاید در نگاه اول عنوان پست عجیب باشه..جن چه ربطی به شکر گذاری داره.!؟ ولی داره.نه تنها ربط داره که از اصلی ترین دلایل مزاحمت اجنه به انسانها عدم شکر گذاری و روحیه ی شاکر بودنه.

در واقع باید بستر حضور جن فراهم شده باشه تا اجنه بتونن وارد حریم شخصی انسانها بشند یکی از این زمینه ها روحیه ی ناراحت و غم و غصه دار بودن مردمه..

اصلا چه بسا بشه اینطور ادعا کرد که غم و غصه جزو اصلیترین دلایل مزاحمته اجنه ست.تقریبا همه ی کسانی که امروز از مزاحمت اجنه شکایت دارند روزگاری رو با غم و غصه پشت سر گذاشتن.روزهایی که رفتن در خلوت خودشون و به اتفاقهای بد گذشته فکر کردن و غصه خوردن.ناراحت شدن و چه بسا اشک ریختن.

یا حسرت از دست دادن چیزهایی رو خوردن.یا برا نداشته هاشون نشستن غصه خوردن که چرا فلانی که همسنه منه الان زنو بچه داره یا شوهر کرده و بچه هم داره ولی من هنوز مجردم.یا ممکنه ورشکست شده باشه و فکرو خیال مالی که از دست داده ناراحتش کرده باشه یا عاشق دختر یا پسری شده و طرف مقابل جواب رد داده یا به هر صورت شکستهای عشقی که باعث فشار روانی شدیدی میشن .یا افرادی که طلاق رو تجربه کردن.فرزندان طلاق .یا کسانی که همسرشون در زندانه.یا کسانی که عزیزی دارن که بیماری سنگینی داره و ....خلاصه منظور مواردیه که باعث میشه مردم از شدت فشار به خلوت خودشون پناه ببرن و ساعتها و روزها فکرو خیال بکنن و غصه بخورن.بنده از لحاظ پزشکی اطلاعی ندارم چه اتفاقی در بدن میافته ولی طبق تجربه هایی که در مصاحبه هام بدست اوردم و تجربه ی شخصی خودم اینو با یقین میتونم ادعا بکنم که غم و غصه انرژی فراوانی رو از انسان میگیره.شاید دلیلش فعالیت بالای مغز و قلب باشه.چون این دو مرکز بیشترین انرژی رو مصرف میکنن و میدان انرژی بزرگتری هم دارند.در غم ،مغز و قلب بهش فشار میاد به نظر میرسه همین ماجراست که باعث تحلیل انرژی انسان میشه.و وقتی انرژی از انسان ازاد میشه مثل اینه بساط سور برای اجنه بپا شده.

غم خودش باعث برهم ریختگی وضعیت هاله میشه و راه نفوذ جن به بدن به این صورت باز میشه.ضمن اینکه غم بطور مداوم در حال ازاد کردن انرژی های زیادی هستش و چه چیزی بهتر از این میتونه برای اجنه انگیزه ایجاد کنه که وارد بدن بشن.

بنابر این تقریبا همه ی کسانی که دچار فشارهای روانی سنگین میشن و مدتی در انزوا هستن دچار حملات بیش از حد و نا متعارف اجنه میشن.

عامدانه از واژه ی بیش از حد و نامتعارف استفاده کردم که فراموش نکنیم بطور عادی هم اجنه از انسانها استفاده میکنن .تفاوت افرادی که از مزاحمت اجنه شکایت دارند با سایر مردم رو در پست دیگه ای توضیح دادیم.ولی در این مورد ممکنه دلیل متوجه شدن مزاحمت اجنه بالا بودن تعداد اجنه باشه.وقتی کسی غمگینه و غصه میخوره واقعا بدنش هیچ حفاظی نداره و بطور فراوان هم در حال انتشار انرژی هستش.اتفاقی که در عصبانیت هم میافته همینه .اگه عینکی وجود داشت که میشد با زدن اون اجنه رو دید تصویری که از این فرد دیده میشد بشدت وحشت ناک بود.در کلیپها شاید دیده باشید گاهی یه تکه نان میندازن توی آب ناگهان صدها ماهی بهش حمله میکنن.و ظرف چند ثانیه نان محو میشه.انسان مثل تکه نان و اجنه هم مثل ماهی ها هستند.تعدادزیادی جن ریز و درشت اطراف فرد غمگین جمع میشن و مشغول مکیدن انرژی هایی میشن که از بدن فرد داره ازاد میشه.

افراد مدیوم حتما این مطلب رو تایید میکنند.

قبلا اشاره کردیم که بُعد زمان و مکان در عالم اتری خیلی متفاوته و تعجبی نداره اگه اطراف یک انسان مثلا صد جن جمع شده باشن و همه هم به منبع انرژی متصل باشن و بتونن انرژی بگیرن.که برای این کار باید وارد بدن فرد بشن از بیرون نمیشه انرژی گرفت.همین ازدحام اجنه ست که باعث میشه فرد کم کم حالش تغییر میکنه.و حس سنگینی بهش دست میده.همیشه خسته و بیحاله.به نظافتش نمیتونه مثل قبل اهمیت بده.پرخاشگر میشه وسایر نشانه های حضور جن رو تجربه میکنه.

نوعی منگی و بی حسی به همه چیز وجودش رو میگیره.بخاطر افکاری که هر روز منفی تر از قبل میشه دیگران رو از خودش میرنجونه و کسی تمایلی برای با اون بودن نخواهد داشت و....

برگردیم به ابتدای صحبت .صحبت در این بود که ناشکری و جن ارتباط دارن.

ادم شاکر ویژگی اصلیش داشتن رضایت به داشته ها و وضع زندگیشه.ادم اگه ناراضی باشه که شکر کردنش معنی نداره.چیزی که در شکر مهمه همین رضا و ارامشه که انسان باید داشته باشه.مقام کوچکی هم نیست .خیلی کار بزرگ و مشکلیه.برای همین هم انقدر در مورد شکر گذار بودن ایه و روایت داریم

از طرف دیگه ادم اگه بخواد نسبت به همه ی مسائلی که در زندگی داره راضی باشه مجبوره نسبت به یسری چیزا صبر کنه.نمیشه انسان خودش رو فریب بده.به هر حال دختر خانمی که سنش داره به چهل نزدیک میشه و ازدواج نکرده خب نگرانه.که پس سرنوشت من چی میشه.یعنی من قرار نیست مادر بشم.سنم داره بالا میره و....واقعیت اینه این ماجرا تلخه.هر جور هم که بهش نگاه کنیم بازم ناراحت کنندست.لذا خداوند هم توصیه کرده نسبت به تلخی ها هم صبر کنید.و برای صابرین هم وعد های بزرگی داده..

بشر الصابرین رو خود خداوند گفته.من نمیدونم قراره چطوری با صابران رفتار بشه که خداوند گفته به صابران بشارت بده.

ملاحضه میفرمایید که مسائل بهم گره خوردن و بهم مرتبط هستن.برای اینکه گرفتار مزاحمت اجنه نشیم باید از غم و غصه دور باشیم برای غمگین نبودن باید روحیه ی شکر گذاری داشته باشیم برای شاکر بودن لازمه راضی باشیم و برای راضی بودن لازمه صبوری کنیم.با اینکه همین صبوری رو برای تحمل ناخوشیها نیاز داریم.

شکر گذار بودن گاهی وقتها بهترین نسخه ی درمان گرفتارانه.

جالب اینجاست که اغلب گرفتاران به مزاحمت اجنه لااقل از چند سال پیش روزهای شادشون خیلی کم بوده و بیشتر در حال غصه خوردن بودن.افرادی که از ته دل شاد هستن کمتر گرفتار جن میشن.البته شادی با معرفت ارزش داره نه شادی از روی بیغیرتی و بیخیالی.یعده هستن نسبت به همه چی بیخیالن و همیشه هم دنبال خوشگذرانی هستن.برا هر چیز بیخودی کلی میخندن و راجعش حرف میزنن.گناه هم بکنن میخندند ظلم هم بکنن میخندن .اتفاقا اینها هم گرفتار جن هستن.

منظور از شاد بودن شادی با معرفته.یعنی از اینکه بعنوان یک بنده این فرصت رو دارن که بندگی کنن و نسبت به کاستیها صبوری میکنن چون خداوند مقدر کرده راضی هستن و اعتراضی ندارن.

رضی الله عنهم و رضو عنه

اول خواستم در مورد شکر مطلب بذارم دیدم سایتهای معتبر قبل از بنده و با کیفیت خیلی بهتر از من در مورد شکر نوشتن .لذا ارجاع میدم به سایت دانشنامه ی اسلامی

که در مورد شکر و اهمیت اون در زندگی مطالعه بفرمایید..

هدف از این بحث کمک فکری دادن برای رفع ناراحتی و غم هاییه که در زندگی گریبان گیر همه ممکنه بشه.و گاهی چنان بر انسان چیره میشه که حقیقتا نمیشه به سادگی ازش خارج شد.خصوصا اگه عامل غم همچنان باقی مانده باشه.اما نکته ی مهمی که عموما انسان ازش غافل میشه توجه به داشته هاشه.ما به داشتن بعضی نعمتها عادت کردیم ولی میتونست نباشه.کلی نکته در زندگی هر کس وجود داره که کافیه بهشون توجه بکنه.کسی که بخاطر ورشکست شدن افسردگی میگیره گویا فراموش کرده همه ی اون اموال رو خدا داده بود و حالا پس گرفته اما هنوز کلی چیز دیگه داده که داریم و جا داره براشون تشکر کنیم .همین ادم اگه برای چشماش مشکلی پیش بیاد دکترا بگن تا یک هفته ی دیگه بیناییت رو از دست میدی.چه حالی پیدا میکنه.قطعا خیلی ناراحت میشه و سرمایه ای که از دست داده اصلا یادش میره و فقط از خدا چشم هاش رو میخواد.و اگه بعد از یک هفته دوباره دکترها بگن مشکل چشمهات بشکل معجزه وار حل شد و خوب شدی.چقدر شادی خواهد کرد.انگار دنیا رو بهش دادی.ولی الان اصلا توجهی به این نعمت نداره..

از دست دادن عزیزان سنگینترین مصیبتیه که ممکنه هر کسی تجربه بکنه.بیتابی کردن و افسردگی در این موارد خیلی ها رو زمین زده.بقدری غصه میخوره که راه برای نفوذ اجنه به بدنش باز میشه.و بدنبال اون ممکنه به افسردگی مبتلا بشه که همین مشکل هم محصول فعالیت اجنه در بدنه.اما به این افراد عرض میکنم ایا دیگه عزیز دیگه ای در دنیا ندارید که بودنش براتون مهم باشه؟! حتما باز کسانی رو دارید.اگر چه هیچ کس نمیتونه جای اون از دست رفته رو پر بکنه اما ایا نسبت به اینها که هنوز هستند خوشحالی میکنید.چه فایده داره عزیزان فعلی همیشه شما رو در غم ببینند تا وقتی که اونها رو هم از دست بدید و برای اونها دوباره ماتم بگیرید.قدر داشته هامون رو بدونیم و همونجور که برای از دست دادنشون غمگین میشیم برای داشتنشون هم شادی کنیم و این شادی رو نشون بدیم.که خداوند منتظر ماست که نشانه های رضایت رو در بندگانش ببینه.

دیگه بماند حال کسانی که برای عشق نافرجامشون عزا میگیرن.یا برای از دست دادن مال غصه میخورن.

شکر گذاری اولین شرط ادب و بندگیه.گاهی وقتها بد نیست سعی کنیم خودمون رو جای خداوند بذاریم ببینیم اگه ما خدا بودیم چه توقعی از بندگان داشتیم.اگه به کارگر مجتمعمون دوبار عیدی ای چیزی بدیم توقع داریم هر روز که از دور ماشین ما رو میبینه سریع در رو برامون باز بکنه..اگه دید چیز سنگینی داریم حمل میکنیم حتما بیاد کمک کنه.خلاصه یبار به کسی یه خوبی میکنیم هزار جور ازش طلب کار میشیم .اما خدایی که همه ی بودو نبودمون از اونه رو انقدر که جوری رفتار نکنیم که نشانه ی بی معرفتی مون باشه بهش توجه نمیکنیم.

هزار جور نعمت داریم نمیبینیم اما تا یکی از نعمتهایی که تازه اونم خودش داده و گفته که امانت دادم بهتون رو از ما میگیره به زمینو زمان کفر میگیم و زانوی غم بغل میکنیم.

جالب اینکه حتی اگه خداوند از ما خواسته شاکر باشیم باز برای خودمونه .که در ناشکری گرفتار غم و غصه نشیم و با غم و غصه گرفتار اجنه نشیم .شاید برا همین ازمون خواسته همیشه روحیه ی رضایت داشته باشیم که اگه گرفتار شیطان بشیم و شیطان بر ما مسلط بشه دیگه هم خدا رو فراموش میکنیم هم از زندگی چیزی نمیفهمیم

فرقی هم نمیکنه که گرفتاری هایی که الان مبتلا شدیم از کجا پیداش شده.اخه گاهی وقتها بعضیها میگن اگه خدا بلایی میفرستاد صبر میکردم میگفتم خدا خواسته ولی فلان حادثه یا فلان گرفتاری رو خودم باعثش شدم.تقصیر خودم بود و برای همین ناراحتم.اصلا ناراحتم که چرا با دست خودم باعث شدم نعمت الهی رو از دست بدم.یا موقعیت گرفتن نعمت رو بسوزونم.ولی این تفکر کاملا غلطه.هر اتفاقی که در زندگی میافته یک دلیل ظاهری نیاز داره.گاهی وقتها ما از دلیلش بی خبریم میگیم خدا خواسته.ولی اگه دلیلش رو بدونیم فکر میکنیم همون چیزی که میبینیم دلیلش بوده.

در هر حالی خداوند برای تحقق مقدراتش از اسباب مختلف استفاده میکنه یکیش هم خود ما.کافیه خداوند یک لحظه ما رو به حال خودمون رها کنه.پشت سر هم اشتباه میکنیم و زمینه ی بلاها رو میسازیم.به لطف خداونده که فکر میکنیم همه چی مرتبه و داریم زندگی رو مدیریت میکنیم.لذا اگه خداوند صلاح بدونه گاهی وقتها بطور موردی به ملائک مربوطه میگه بذارید این بنده ی من خودش هر کاری میخواد بکنه.و ما هم اشتباهی مرتکب میشیم و حوادث همونجوری که طبق برنامه الهی بوده رقم میخوره.بیجهت خودمون یا دیگری رو مقصر ندونیم.بله تا وقتی اتفاقی نیافتاده باید تمام تلاشمون رو بکنیم که بهترین حالت ممکن رو رقم بزنیم اما به محض اینکه اتفاق افتاد باید تسلیم باشیم و تمکین کنیم چون چیزی که اتفاق میافته اراده ی ما نبوده.همون مقدرات الهی بوده که بدست ما جاری شده.لذا ائمه ی ما بهمون یاد دادن برای اینکه کارها رو به بهترین شکل ممکن انجام بدیم تمام تلاشمون رو بکار بگیریم اگه نیاز به مشورته مشورت کنیم خلاصه کوتاهی نکنیم اما وقتی ماجرا واقع شد هر چی که بود راضی باشیم.این فرهنگ دینی ماست.و درک همین مطلب هم کمک میکنه که کمتر بخاطر مسائل زندگی غم و غصه بخوریم.بله باید حواسمون جمع باشه درست معامله کنیم محکم کاری کنیم ریسک های اشتباه نکنیم و....اما حالا بر اثر یک اشتباه سرمایه از دست رفت دیگه غصه نداره.معنی این اتفاق اینه این مال باید از دست میرفت.حالا وسیله ی این اتفاق شده اشتباه خود ما.حسرت و افسوس هم نداره اگه ما هم اشتباه نمیکردیم به یه طریق دیگه این پول رو از دست میدادیم.

باید برای ارتباط با همسر درست رفتار میکردیم اما حالا مقصر هر کسی که بوده کار به طلاق کشیده شده.دیگه غصه خوردن یا دنبال مقصر گشتن معنی نداره.عمر اون زندگی همون چند سال یا چند ماه بوده.و باید در همون تاریخ از هم جدا میشدن.ابزار و وسیله ش شده اشتباه هر دو طرف یا یکی از طرفین.

دختر خانم باید وقتش که خواستگار داشت ازدواج میکرد و بیجهت منتظر کسی نمیموند که اخرش سرش بی کلاه بمونه اما حالا شده.و این در تقدیرش بوده دلیلی نداره خود خوری کنه که اگه جواب فلان خواستگار رو مثبت داده بودم الان چنینو چنان بود.یا هر چی دلمون میخواد به یکی دیگه بار کنیم که اون باعث شد من نتونم ازدواج کنم خدا فلانش بکنه....واقعیت اینه همه ی افراد و حتی خودمون و حتی عوامل مادی حوادث، سربازان خداوند هستند و هستیم تا انچه باید واقع بشه اتفاق بیافته.دلیلی برا غصه خوردن وجود نداره.

جن و بیماریهای روانی

یکی از اشکالات پزشکی غربی اینه که هر چیزی که با ابزارهاشون قابل اندازه گیری باشه رو موضوع علمی میدونن و در مورد مسائل ماورایی موضع گیری میکنند.

اگر چه از یک جهت میشه گفت کار خوبیه .به هر حال خیلی بهتر از اینه که با خود جن بخوان مبارزه کنن که این کار آب در هاون کوبیدنه.اما اگه به حضور اجنه رسمیت میدادن ومیپذیرفتن که برخی از بیماریها با تحریک احساسات و هوشمندانه و توسط یک موجود خارجی ایجاد میشه خیلی بهتر میتونستن با بیماری مواجه بشن.

منطق پزشکها اینه که ما کاری نداریم چرا این مشکل ایجاد شده .الان مشکل رو میبینیم و تلاش میکنیم رفعش بکنیم ولی اشکال کار همینجاست.چون گاهی هر قدر روی بیماری کار بشه بی فایدست چون منشا بیماری همچنان وجود داره و مدام باعث تشدید بیماری میشه.

اول یه مثال مادی بزنم که درک مطلب راحتتر بشه.افرادی بودن در گذشته که به ترکی میگفتن قاروق گیر.بچه ها گاهی وقتها بیجهت تب میکنن بدنشون عفونت میکنه و گلو درد میگیرن.غذا هم نمیتونن بخورن.و ساکت یگوشه میافتن.خب وضع نگران کنندست دیگه هر پدر و مادری با دیدن حال بچه نگران میشن و برای درمان میبرن پیش دکتر.در گذشته میبردن پیش همین افراد قاروق گیر چون اونها میدونستن ریشه ی مشکل از کجاست.در گلو جایی هست که بعضی از بچه ها با اون محل مشکل دارن موقع بلعیدن غذا مقداری از غذا شون در همون محل گیر میکنه.و باعث عفونت میشه.گلو چرک میکنه و میزنه به بدن.و در پی اون تب و غذا نخوردن و بی حالی بچه هم میاد .افراد مذکور که تخصص این کارو داشتن به روش خاصی با گلوی بچه فشار میاوردن و تکه ی گوشتی چیزی که گیر کرده بود رو میتونستن در بیارن(عده ای هم شیاد بطور تقلبی همچبن ادعایی رو داشتن و همونها باعث بی اعتبار شدن اصل ماجرا بین مردم شدن والا اصل قصه درسته و بنده از نزدیک در جریان این ماجرا بودم).جالب اینکه بچه بلافاصله حالش خوب میشد.این خیلی عجیبه که همه ی اثار عفونت هم در جا رفع میشد.چیزی که هیچ پزشکی قبول نمیکنه چون در کتابهای درسیشون چنین چیزی نبوده میگن اینها خرافاته توجه نکنید.روش خودشون اینه که به بچه چرک خشک کن و تب بر میدن تا علائم رفع بشه.اثار دارو تا چند روز حال بچه رو بهتر میکنه اما دوباره حالش بد میشه.تا چند بار میبرن دکتر میارن که طی این مدت هم اون چیزی که در گلو بود هم از بین میره و کلا ماجرا تموم میشه.

حالا تصور کنید چقدر خوب بود که یه دکتر با شهامت و شجاع پیدا میشد که روی قضیه تحقیق میکرد و متوجه ماجرا میشد و بعد از این دکتر ها هم همون کاری رو که افراد محلی بلد بودند رو یاد میگرفتن و مردم رو انقدر بیجهت اسیر نمیکردن .

این مثال چون مادی بود درکش راحتتره.حالا همین اتفاق در بیماریهای اعصاب و روان شناسی هم مشکل ساز شده.هیچ کدوم از روان پزشکها و روان درمان ها وجود جن رو باور ندارن .برای همین مثلا در بحث وسواس که یک یا چند جن عامل ایجادش هستن هیچ وقت به عامل اصلی توجه نمیشه و فشار درمان رو روی بیمار میارن.بیماری دو قطبی یا چند قطبی رو در اینترنت سرج کنید مطالعه بفرمایید کافیه بنا رو به این بذارید که اجنه با وارد شدن به بخش احساسات فرد باعث این حالات میشن بعد مطالعه بفرمایید.همه چی براتون حل میشه و مطلب خیلی ساده میشه اما اگه جن رو حذف کنید این بیماری یک بیماری بسیار پیچیده ست که هنوز هم درمانی براش پیدا نشده.ببمار چند قطبی به این صورته که گاهی وقتها فرد حس میکنه یه ادم دیگست.مثلا خانم چهل ساله ای گرفتار این بیماری شده.صبح خودشه بعد از ظهر برای چند ساعت فکر میکنه یک پسر جوانه.یا فکر میکنه یه دختری در گذشته داشته که از دست داده و براش میشینه گریه میکنه.یا حس میکنه حامله ست و....گاهی وقتها چند تا شخصیت براش ایجاد میشه که دکترها دیگه کاملا سرگردان میشن.مثلا همون خانم گاهی وقتها فکر میکنه باید خودش رو برای مسابقات شنا هم اماده بکنه و مدام در شخصیت یک ورزشکار صحبت میکنه.هیچ نظم و قانونی هم برای این شخصیتها وجود نداره.گاهی در روز سه نقش بخودش میگیره.گاهی تا چند ماه مشکلی نداره بعد چند ساعت یه شخصیتی میگیره و دوباره بعدش تا چند روز همه چی خوبه ولی ایندفعه دوروز میره تو یه شخصیت دیگه.!! بندگان خدا کلی هم در موردش تحقیق کردن و فرضیه دادن و زحمات زیادی برا کنترل بیماری کشیدن ولی هیچ کدومشون درمان قطعی براش پیدا نکردن فقط یسری داروها باعث میشه تا حدودی فرد ارام بشه و....

ولی حقیقتا موضوع اگه با این فرض که جن باعث بروز این مشکلات شده به بیماری توجه کنیم همه چی خیلی راحت توجیه میشه درمانشم راحتتره.

خصوصا اینکه اغلب دارو های روان پزشکی باعث مناسب شدن شرایط نفوذ اجنه میشن.چون سطح هوشیاری رو پایین میارن و این حالت تخدیر مناسب حضور اجنه ست.

افسردگی در انواع مختلف و پیچیده ای که داره هم همینطوره.مقالات زیادی در مورد افسردگی وجود داره.کتابها نوشتن و کلی زحمت کشیدن ولی چون هیچ وقت جن رو باور نکردن همیشه با معلولها مشغول شدن وعامل اصلی رو ندیدن.افسردگی بخاطر القای اجنه ایجاد میشه.چون مثل بیماری دو قطبی که میتونستن روی احساسات فرد تاثیر بذارن اینجا هم حسهای مرتبط با افسردگی رو در فرد فعال میکنند.

انسان خودش بطور بالقوه مستعد هر حسی هست.بستگی داره کدوم حس رو فعال بکنه یا بهش جهت بده.در هیپنوتیزم همین اتفاق میافته.به فرد تلقین میکنن که تو مثلا قهرمان وزنه برداری هستی و راه رفتنت هم مثل بدن سازهای حرفه ای هستش.فرد واقعا باورش میشه و درست مثل اونها رفتار میکنه اگه بهش بگن خواننده ی معروفی هستی همینطور.اگه بگن نمیتونی جلوی خندت رو بگیری واقعا نمیتونه.بهش القا کنی این خودکار چسبیده به دستت و دیگه ازش جدا نمیشه جوری خودکار رو محکم میگیره که نمیشه از دستش بیرون کشید.

با این اوصاف معلومه که اگه بهش تلقین کنن تو ادم ضعیفی هستی.زندگی خیلی غم انگیزه.هیچ امیدی برای اینده نیست.همه از تو متنفرن تو هم از همه کس و همه چیز متنفری هیچ چی خوشحالت نمیکنه و.. ..چرا فرد القائات این شکلی رو نباید بپذیره.اونم توسط موجوداتی که بشکل فوق العاده عجیبی به تمام قوای حسی انسان میتونن مسلط بشن

در بحث جن عاشق همه ی حسها با تحریک اعصاب داخلی اتفاق میافته .چیزی در عالم فیزیک وجود نداره.اما جوری فرد احساس میکنه که انگار مثلا کسی دست در گردن اون انداخته.وقتی کسی رو بغل میکنن از هر جا گه بهش فشاری وارد میشه فرد حس میکنه دیگه.حس فشار و گرما و حس خاص آغوش رو.ولی جن بدون اینکه چیزی در عالم ماده وجود داشته باشه با مهارت تمام همه ی نقاط مربوطه رو از درون فعال میکنه و حسی مثل بغل شدن در فرد ایجاد میشه.همینطور سایر احساسهای مربوطه

تجربه ای که برای خودم اتفاق افتاد و اگه خودم تجربه نکرده بودم باورم نمیشد چنین چیزی هم ممکنه این بود که وقتی وارد حالت رویا بینی اگاهانه شدم خودم رو سوار بر پالاگرایدر دیدم.داشتم هدایتش میکردم.محل هم محلی مشخص و اشنا بود.میدونستم کجاست.مناسب همین ورزشه که روی یک سدی هم بود.

سرعت ارتفاع و حس پرواز بقدری واقعی بود که از شدت هیجان و ترس از ارتفاع بقدری نفس زدنهام شدید شد که نتونستم ادامه بدم و از اون حال خارج شدم.وقتی چشمام رو باز کردم حالم درست مثل کسی بود که در یک شرایط ترسناک واقعی بوده چند دقیقه طول کشید تا به حالت عادی برگردم.تصاویر هم که از حالت بیداری هم شفاف تر بود.جن چنین قدرتی داره.

وقتی به کسی نفوذ میکنه میتونه هر حسی رو برای فرد فعال بکنه البته شدت و میزان نفوذ خیلی مهمه.در شدیدترین حالت فرد همیشه کنترلش دست اون جنه. جن تصمیم میگیره چجوری حس کنه چجوری باور کنه از کی خوشش بیاد از کی بدش بیاد.چه موقع عصبانی بشه چه موقع مهربون بشه عملا فرد قربانی هیچ اختیاری از خودش نداره.

فردی که دچار حمله ی اجنه شده بود و بیمار بود تحت تاثیر دارو ها حالش خیلی بهم ریخته بود حافظه وهوشیاریش تقریبا از دست رفته بود.ادعاهای عجیبی میکرد.و بین مردم هم زندگی میکرد.بستری نبود اما بعد از شش ماه که بخودش اومد و تصرف جن کنار رفت.میگفت هیچی یادم نمیاد.که طی این شش ماه چی میگفتم و چیکار میکردم.فقط یک صحنه یادمه که دیدم جلوی تلوزیون هستم و مراسم شب قدره منم قران رو به سرم گذاشتم .و دوباره همه چی فراموشم شد.به نظر میرسه بخاطر فشاری که معنویات روی اون جن اورده یک لحظه مجبور شدن خودشون رو کنار بکشن ولی دوباره کنترل فرد رو بدست گرفتن.

 

امیدوارم تونسته باشم برای کم کردن بار غم و غصه ی عزیزانی که این روزها رو به سختی و تلخی دارن تجربه میکنن قدمی برداشته باشم و ارامش نسبی ای پیدا کرده باشن.

در بخش نظرات شرکت کنید و شما هم در سبک کردن غم مخاطبی که ممکنه نیاز به نظرات شما داشته باشه مشارکت داشته باشید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی